خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

برگی از احوال...

 

 دیروز توی آزمایشگاه بودم فرو رفتم در فکر دوست و این شعر حافظ اومد در ذهنم "دانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست..." با مطلع "دیریست که دلدار پیامی نفرستاد / ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد"، در تفسیر سکوت دوست وقتی در oovoo بود و چند کلمه خواستم احوالش را بپرسم و بی جواب... سکوت کرد و حدس زدم ناراحت شده. دیگر جسارتش را نیافتم که حرفی بزنم مبادا ناراحت بشه از این گستاخی؛ ناراحتی دوست را دیدن دل شکننده است...

ورق خوردن ایام است و "جام می و خون دل..." و دوستی که مهربان می آید و چشمانش را می بندد و قدم سوی سکوت برمی دارد،  اما همچنان شب و روز در دل و دیده است و گاه فرو می ریزد ...

امروز نمی دونم چطور شد یاد عکس های قدیم دوست افتادم و لبخندهاش... یاد این شعر رهی معیری هم افتادم، مفهوم زیبایی داره. رهی شعرهای عاشقانه ای داره و در سبک سعدی اما نمی دانم ریشه ی این عشق از کجاست و داستان آن چیست ...


یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

در میان لاله و گل آشیانی داشتم

گرد آن شمع طرب می‌سوختم پروانه‌وار

پای آن سرو روان اشک روانی داشتم

آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود

عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم

چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی

چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم

در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود

در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم

درد بی‌عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من

داشتم آرام تا آرام جانی داشتم

بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش

نغمه‌ها بودی مرا تا همزبانی داشتم


پی نوشت: فضای کلی شعر عشقی را همراه با مصائب و در کشاکش مشکلات تصویر می کند، زمانی آتش بر جان و زمانی سر بر آستان و بهار تازه در خزان داشتن و زمانی دیگر اشک حسرت و گاهی هم اشک روانی پای سرو روان که هم می تواند از شوق باشد هم از غم...

گلشن: گلستان، گلزار

فغان: فریاد، کنایه از فریادهای عاشقانه همچون بلبل و قمری و ... که نوای عاشقانه سر می دهند.

شمع طرب: شمع خوشدلی، شمع نشاط؛ استعاره از معشوق که همچون شمع از وجود خویش عاشق را نور و حیات می بخشید

سرو روان: استعاره از محبوب

ترجمان: تاوان؛ می گوید تاوان عشق اشک حسرت بود.
شعر ساده ایست، حال شعر همه چیز را می گوید، توضیح واضحات چه سود؛

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم بانو دوشنبه 20 آبان 1392 ساعت 09:47 ق.ظ

(خصوصی)

می دونم سخته اما باید کمی به تغییر رویه و افکار فکر کنین.تاکی می خواین توی خاطرات قدیمیتون بمونید؟
یه روزی می بنین فرصتهای ایام جوانی گذشتن و شما فقط بسنده کردین به دورانی که گذشته (هر چند زیبا بوده و خاطره انگیز)

-----
در ضمن جسارت من رو ببخشید.اما اون حس معلمی و اندرزگوییم گل کرد.

موید باشید و برقرار در پناه خدای مهربان

...
صحبت عافیتت گرچه خوش افتاد ولی
جانب عشق عزیز است فرومگذارش...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.