خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

دنیا


امروز غروب این آهنگ یه یادم اومد از محسن یگانه اونجایی که می گه "دنیا را بی تو نمی خوام یه لحظه..."؛ فکر کنم قبلا اشتراک گذاشتم، فکر کنم ساحل نوشهر هم که بودیم بین آهنگ هاش پخش می کرد. به شمال رفتن فکر هم که می کنم، دلم را می فشاره، مثل الان... دیگه نمی خوام شمال برم با این که طبیعت زیبایی داره. اون عکس پروفایل فیـس بـ.وک هم همون زمان اونجا گرفته شد، یعنی یه عکس ناگهانی بود. کوه صفه هم، ایستگاه تله کابین پایین، یه جایی هست یه سری سکو هست که روش فرش کهنه ای پخش شده، اونجا وقتی می رفتیم، می نشستیم چند دقیقه ای، همیشه بلندگوش از همین رده آهنگ ها پخش می کرد، اونجا هم فکر کنم شنیدم...

 

 پی نوشت: بعضی وقت ها یادم میره نوشته های اینطوری را بگذارم در ادامه مطلب...

از پریشب که در خواب دیدمت، آمده بودی دفتر بلند شدم از جا و با هم صحبت کردیم، نمی دونم چرا یادم نبود که دیریست رنگ غریبانه گرفتی و در دوردست های سکوت و فاصله قدم برمی داری. اما در این دل نزدیک نزدیک... نمی دونم چرا همه لباس هات مشکی بود!؟ یادم نیست چه ها گفتیم اما حرفی از فاصله ها و غریبانه نزدیم، فقط خوشحال بودم از دیدنت... دنیا رنگ دیگه ای داشت...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.