خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

پی لبخندی...

من در این آبادی، پی چیزی می گشتم

پی خوابی شاید

پی نوری،

              ریگی،

                        لبخندی...

  

روزهایی که کشیده شده تا پاسی از شب و شب هایی که خستگی ها چیزی از غربتش نمی کاهد.

حرف هایی که چون نفس این شب های سرد در  سینه حبس ...

خواب هایی تو در تو همه از حضور دوست و باران و قلبی و آسمانی با یک ستاره...

گلی عاشق که با صدای پای زمستان و شب چله هم دلتنگی غنچه ها و شکفتن گل هایش پایان ندارد.

شب هایی بی خواب، صبح هایی که به طلوع سلام می کند. پیچک دلی که در باغ دلتنگی ها برخودش می پیچد...

و دوستی که در تجلی رویاها و آرزوها، طلوع می کند.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.