خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

رویای پاییز

چشمانش را که بست، خواب دید تنهای تنهاست، به یاد نداشت از کجا بود که جهان اطرافش تهی، کجا بود که همسفر مهرش را، نگاهش را، برید و رفت. یادش اومد یه روزی سرد بود و زمستونی میون باغ خاطره ها، توی سرما کنار دوست، نفس گرمی بود. یادش از دوست آمد روی اون سنگ، ساحل دریا، یادش از لبخندها و سکوت، از نگاه و امید، غم و دلشکستگی آمد و باز رها شد میان همون خونه ی خالی، تاریک...

باز هوا سرد،

آسمان دلگرفته،

صدای پای باران بود...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.