خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

حس سحرگاهی

خواب دیدم همه جا انفجار هست، کشتار آدم ها و وحشت. هر کسی از سویی می دوید. شب بود و هوا گرفته و سنگین، انفجار عقب اتوبوس اتفاق افتاد، توی یک کوچه تنگ بودیم. حس بدی بود، یه جور حس بی پناهی و تنهایی بود. دیدم که دارم پرواز می کنم اما سنگین شده بودم. نمی تونستم اونقدر بالا برم، چیزی می کشیدم پایین...

بیدار شدم. هوا هنوز تاریک بود، ساعت حدود پنج، فضا ساکت و دلتنگ بود...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.