خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

روزنوشت ...


چند وقت پیش یادداشتی می خواندم از یک وبلاگ نویس با عنوان "دو سوم جبر یک، یک سوم اختیار" و نوشته بود که چگونه آن یک سوم زندگی را که می خوابد، رویاهای مورد علاقه اش را می بیند و چینش زندگی را در دست می گیرد و چگونه آن را به فرزندش می آموزد، چه هنر خوبی دارد، و من به سختی توانسته ام گاهی تغییری در رویاها دهم و جبر آن یک سوم بیشتر از دوسوم دیگر است آمیخته به انواع تراژدی ها...


بعضی وقت ها بی اندازه دل آدم می گیرد؛ آنقدر که در خاطرش نمی گنجد شاید لحظه ی خوشی وجود داشته باشد. فلسفه ی زندگی را در خاطر مرور کردن از این هم غمبارتر است. زندگی مثل چراغی است آویخته بر پشت یک گاری لرزان، می سوزد و نور کوچکش در تاریکی محو و بی اثر می شود؛ گاه گمان می کند هدفش سوختن است و روشنایی بخشیدن اما انتهای همه ی این ها سر از پوچی در می آورد؛ کسی نمی گوید که این نمایش خیمه شب بازی برای چه برپا شده و بازیگرانش چرا این اندازه در تکافو... بی خود نیست اهل فلسفه عموما حال خوبی ندارند و فیلسوف انسانی است مشوش ... شاید تنها هدف های کوچکی چون یک دوست بی بدیل بتواند رنگ روشنی بر این آسمان تار بنشاند یا رقمی از محبت بر این طومار بی انتها بنگارد تا دلخوشی باشد ... و یاد شعر خیام افتادم "می خور که ز دل کسرت و قلت ببرد..." اما بساط خماری اش را چه می توان کرد...


تازگی ها دقت کرده ام ... شخصی سخن از یک تراژدی سخت می گوید و من تنها به سکوت می نگرم، حتی احساس چندانی ندارم که آوار شدن دنیا روی سر همه انسان ها چه حالی می تواند داشته باشد؛ یا آن که از زحمت و هنری که در کارش گذاشته بود تا قطعه ی بی مانندی بسازد و بی ربط نمی گفت اما من خالی از احساس تنها توانستم بعد مدت ها یک بار تشکر کنم از زحمت هایش. می گوید و تعریف می کند و سخن می راند، تنها نگاهی می کنم و سکوت؛ نه تایید، نه رد، نه اظهار فضل! همه چیز در درون می جوشد، می چرخد و خاموش می شود... حالی غریب است...


صحبت از قیمت ها بود و دلار و ... یادم آمد از نموداری که سالنامه اعتماد و دنیای اقتصاد در مقاله های تحلیلی از اقتصاد داشتند، با در نظر گرفتن سال 81 اکنون باید قیمت دلار حداقل 5000 تومان باشد، یعنی الان هم چندان گران نیست، دستمزدها پایین نگه داشته شده... لاجرم بحث بی حاصلی است. ولیکن این بند از بندهای بالا حجم هذیان کمتری داشت...


و...

باقی حذف شد//


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.