خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

صحبت باغ و بهار ...


از باران زیبای دیروز تا مه خیال انگیز امروز اگر کیفیت حالی باشد، انگیزه نوشتن هست، اگرچه راهی چرکنویس و فراموشی شد یادداشت آخر اما دلم نیامد ننویسم از حس باران، از انتظار آمدنش، خاطراتش و از آهنگی که اتفاقا دیشب از سیما شنیدم و یکراست رفتم میان دنیایی نزدیک...

حیات بی حس است، باغچه سرسبز و پرگل، گل رز باز شروع کرده به گل دادن، دم به دم صدای گنجشک ها از لابلای درخت ها برمیخیزد و بر گوش می نشیند، باغ را دیده ام، سرسبز تر از باغچه، شکوفه های گیلاس و آلبالو آخرین های راه بودند که ریختند، بعد زردآلو، آلوچه، گیلاس، هلو، شلیل، آلبالو، آلو، انجیر، انگور، گردو، یک به یک از راه می رسند اما باز باغ دل به خزان خواهد سپرد... زندگی خالیست؛


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.