خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

ماه رخ دوست



نامش را ضیافت نهاده اند، ضیافت الهی؛ البته شکوه زیاد است که ضیافت به این سختی و مشقت چگونه ضیافتی است!؟ حق دارند. خوشا دلی که خدایش مهمان باشد، نه دلواپس میهمانی خدا و نعمت برچیدن و مشقت بر جسم روا داشتن و در شب قدری گناهان گذشته را به ترفند و زاری پاک نمودن...!

در این روزها و شب ها از حال تو ام خبری نیست اما برای توام خبرها است و دعاها و...

آنچه از دلم، خود می دانی...

در این شب های بیداری جاریست.

خواب را رونقی نیست

می شنوم مناجات گیاهان را روی بال نسیم...

خواستم از "مزرع سبز فلک و داس مه نو" ی حافظ بنویسم که پیش تر نوشته بودم.  یادم از شعر مولانا آمد و "چند شب ها خواب را گشتی اسیر // یک شبی بیدار شو دولت بگیر..."  یاد این مثنوی با صدای استاد شجریان و ربنا افتادم...