خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

سپیده عشق...

آسمان همچو صفحه ای دل من

روشن از جلوه های مهتاب است

امشب از خواب خوش گریزانم

که خیالت خوشتر از خواب است

خیره بر سایه های وحشی بید

می خزم در سکوت بستر خویش

باز دنبال نغمه ای دلخواه

می نهم سر بروی دفتر خویش

تن صدها ترانه می رقصد

در بلور ظریف آوایم

لذتی ناشناس و رویا رنگ

می دود همچو خون به رگهایم

آه....گویی ز دخمه ی دل من

روح شبگرد مه گذر کرده

یا نسیمی در این ره متروک

دامن از عطر یاس تر کرده

در خیالم ستاره ای پر نور

می درخشد میان هاله ی راز

ناشناسی درون سینه ی من

پنجه بر چنگ و رود می ساید

همره نغمه های موزونش

گوئیا بوی عود می آید

آه....باور نمیکنم که مرا

با تو پیوستنی چنین باشد

نگه آن دو چشم شور افکن

سوی من گرم و دلنشین باشد

بیگمان زان جهان رویایی

زهره بر من فکنده دیده ی عشق

مینویسم به روی دفتر خویش

جاودان باشی ای سپیده ای عشق

روزی که از تو جداشم...

روزی که از تو جداشم
روز مرگ خنده هامه


روز تنهایی دستام

فصل سرد گریه هامه


توی اون کوچه غمگین

جای پاهای تو مونده


هنوزم اون بید مجنون

عکس قلبت رو پوشونده


بعد تو گریه رفیقم

غم تو داده فریبم


حالا من تنها و خسته

توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم

توی این شهر غریبم


_______________

روز جدایی / افسر شهیدی / دانلود

دل دوست

می دونم تو بیشتر از من سختی می کشی که قلب پاک و مهربانت را دور از عشق افسرده و تنها در مسیر زندگی ببری

چه سخته زندگی دور از تو

چقدر قدردان عشق تو بودن سخته

چقدر لیاقت عشق تو را داشتن سخته

...

آبشار عشق

تو ای زیباترین آواز سحرگاه

تو ای رنگین کمان خوشبختی

چشمانم را تنها به خاطر

محبت چشمان زیبایت

که غرق در غروب ارغوانی رنگ است

بارانی میکنم

اشک های تو

روی گونه های تب دارت

برای قلبم لرزشی است جانکاه

و لبخند معصومانه ات

لبخند را بر لبانم می نشاند

و تو زیباترین

آبشار عشقی که

بدون تردید بر قلبم جاری می شوی

چگونه نگویم

با تمام احساس دوستت دارم ...

باران


باران که می بارد

کوچه و خیابان را پر می کند

از عشق...

اندوه دلت را به کدامین جویبار می سپاری؟


همیشه تنها
گاهی میان این نوشته ها
گاهی کنار سکوت حزن انگیز پنجره
دلم گرفته اینجا

بیزارم از دنیایی که تو در آن نیستی
ای همیشه معنی بودن...

خواب

خیلی وقت بود توی ظهر نخوابیده بودم

امروز اما کلا خوابم میاد، یکسره... هرچی می خوابم هم تموم نمیشه، خوابم هم بیشتر پریشانی هست با بعضی صحنه های خیلی آشنا ...! نمی دونم شاید از سرماخوردگی باشه و این داروهایی که چندوقته خوردم و شکر خدا داره تقریبا رخت بر می بنده، هرجا میری، خیلی ها ظاهرا طعم این ویروس جدید را چشیده اند و هر یک به درجاتی (چون ویروس های سرماخوردگی سریع تغییر ریخت می دهند و با ژنوم جدیدی برمیگردند که توسط سیستم ایمنی باید از نو شناسایی بشه و ...) دعا می کنم که سلامت باشی و این ویروس و ویروس های دیگه مزاحمت نشده باشند (به جاش بیاد سراغ بنده حقیر که با جان دل پذیرایم... و یاد سخن مجنون افتادم که: از عمر من آن چه هست برجای / برگیر و به عمر او برافزای/ گرچه ز غمش و شمع سوزم/ هم بی غم او مباد روزم/ گرچه شده ام چو موی اش از غم / یک موی نخواهم از سرش کم...) باز هم برای سلامتی ات دعا می کنم.

راستی می خواستم بگم که خواب تو را هم دیدم، چه اندازه غمناک بود دلت و نگاهت... یه دیوار بود، یه مقوای بزرگ زده بودیم و من و تو روش می نوشتیم، نمی دونم چرا من فقط یه خط نوشته بودم و تو تا پایینش را هر روز شرح حال نوشته بودی، با کلماتی کوتاه، آخرین کلماتت را خوندم، "... تکرار، تکرار، خسته شدم..." دلم گرفت از این که خسته ای و ملول، بعدش رفته بودی که باهات صحبت کنم rose... آدم ها این روزها میرن توی دعاها اشک میریزن و بیشترش هم برای بدبختی های خودشون و تخلیه روانی و تسلی خاطر هست... و من دلم برایت بی اندازه بی قرار و دلتنگ است که ببینمت و عاشقانه بگویمت این غم سرآید، بهترین بهترین های عالم، دلت را یک دم به دست اندوه مسپار...