باور نمی کنی که این روزها چقدر دلم گرفته
باور نمی کنی که خنده هایم چه بغض هایی را در خود پنهان دارد
آری ... من ... با دقایقم ... با زندگیم لجبازی می کنم
نازنینم ! غروب بار سنگین دلتنگی مرا هر شب به دوش می کشد
سنگینی پلکهایم و نگاهی که دیدن را از یاد برده
کورکورانه زیستن را خوب آموختم
توان نوشتن ندارم
واژه هایم گرد و غبار گرفته من
باور کن که باورت کردم
سلام
نازنین
حالت خوب هست
از پریشانی تو، من هم روز و شب ندارم؛ از غصه تو، آرامشی برام نمونده، کاش می شد همه این سختی ها گردن من باشه و تو در آرامش باشی. کاش اون موقع که تن نازنینت رنجیده شد، استخوان های من به جاش می شکست.
دلم می خواد، حتی برای لحظاتی پیشت باشم و خاطر نازنینت را تسلی بدم.
اگر یک روز بری، یکی دیگه دستت را بگیره، به یکی دیگه بگی دوستش داری...
چطوری زنده بمونم
اگر نیمه گمشده ام که تازه یافتمش کنارم نباشه
چگونه این زندگی را طاقت بیارم
چطور بهت نگم
از صمیم دل
با تمام وجود
تا آخرین نفس
تنها تو را
دوست دارم
فکر من در این است
که پر از شوق تو باشم هر دم
که دلم سرشار از عشق تو باشد یکدم
قلب من می خواهد
که فقط از تو نشان داشته باشد در خود
و دو چشمم پر از وسوسه ی لذت دیدار تو باشند در خود
و بدان دلدارم
که تو هستی قلبم
که تو هستی روحم
که تو هستی فکرم
و همه هستی من
سلام فرشته مهربان
ببخش که پاسخ پیامت را ندادم
...
هرچه ام گویی، باز خواهم گفت
محبوب قلبم
دوستت دارم
مستانه
عاشقانه
از جان و دل
دوستت دارم
میتوان از بلور یک لبخند
عطر صدها شکوفه را بوئید
میتوان از بلوغ شاخه سیب
تا طلوع ستارگان کوچید
میتوان از درخت و سبزه و آب
رازهای نهفته را پرسید
میتوان شبنم محبت را
روی گلبرگ یاسمن نوشید
در بلندای یک شعور لطیف
میتوان دست عشق را بوسید
بگذاریم قلبها بتپند
در حریم حریری امید
بگذاریم روشنی بدمد
از پس ابر تیره تردید
و بیائیم خانه هامان را
بزنیم عاشقانه رنگ سپید
بگذاریم عشق خوش باشد
و نگوئیم:آه دل پوسید
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟ // گره از کار فروبستهی ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی // گذری کن: که خیالی شدم از تنهاییجز تو اندر نظرم هیچ کسی میناید // وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی
...
عراقی / گذری کن که خیالی شدم از تنهایی/ شجریان
به من گفتی تا که دل دریا کن، بند گیسو وا کن
سایهها با رویا، بوی گلها
که بوی گل، ناله مرغ شب تشنگیها بر لب
پنجهها در گیسو، عطر شببو
بزن غلطی اطلسیها را برگ افرا در باغ رویاها
بلبلی میخواند سایهای میماند، مست و تنها ...
نگاه تو، شکوهی آه تو، هرم دستان تو
گرمی جان تو، با نفسها
به من گفتی تا که دل دریا کن، بند گیسو وا کن
ابر بارانزا شب، بوی دریا
به ساحلها، موج بیتابی را
در قدمهای پا، در وصال رویا
گردش ماهیها، بوسه ماه
مهسا وحدت، مایتی سام مک کلین / بند گیسو
اینقدر دلتنگتم
اینقدر دلم ی خواد گوشی را بردارم و یک لحظه هم که شده باهات صحبت کنم
مثل جنون زده ها به خودم می پیچم و طاقت میارم، اما نمی خوام ناراحتت کنم
کاش منو ببخشی ...
یکی از همین روزاست که از غمت بمیرم