خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

دلم هوای تو دارد

دلم هوای تو دارد به باد گفتم،گفت:

پیام سبز تو را با بهار خواهم گفت

دلم هوای تو دارد به کوه گفتم،گفت:

سرود درد تو را استوار خواهم گفت

دلم هوای تو دارد به ابر گفتم،گفت:

پیام عشق تو را اشکبار خواهم گفت

دلم هوای تو دارد به کوچ گفتم،گفت:

ز سوز و ساز تو در هر کنار خواهم گفت

دلم هوای تو دارد به لاله گفتم،گفت:

حدیث رنج تو را داغدار خواهم گفت

دلم هوای تو دارد به چشمه گفتم،گفت:

که جوش عشق تو را بیقرار خواهم گفت

دلم هوای تو دارم به رود  گفتم،گفت:

نوای شوق تو  در سبزه زار خواهم گفت

دلم هوای تو دارد به عشق گفتم،گفت:

که التهاب دلت را به یار خواهم گفت

سلام همسفر عشق

سلام همسفر عشق

حالت آیا خوب است؟

کسی جز اشک را ندارم تا نشان از تو بگیرم

گل های باغچه

ترنم مهتاب

عطر نسیم صبح

همه حکایت از تو دارند

چند قدم آنطرف تر

زیر یک سقف

یکی سخت دل نگرانت است 

و دل نگران دل نگرانی هایت

...

نگاه

نگاهت را نگیر از من

که من چون تشنه صحراگرد

به دنبال نگاه تو

سراب بسیار می بینم



نگاهت را نگیر از من

که چشمان تو خورشید است و من یک شاخه ی نورس

نگاه تو نیاز من

نیازم را تماشا کن

ببین افتاده از پایم

نگاهت را نگیر از من

ز چشمت عشق می خواهم


...

می خوام بگم

می‌خوام بگم

بی تو میمیرم ..

تو دنیای منی ..

با تو بودن چه لذتی داره ..

می‌خوام بگم

دوستت دارم فقط به خاطر خودت !!

بگم هر وقت اراده کنی برات میمیرم

می‌خوام دلمو فرش زیر پات کنم ..

اگه حتی من رو هم دوست نداشته باشی من دوست دارم ..

می‌خوام بگم

مثل نفسی برام اگه نباشی منم نیستم …

هر شب با خیالت می‌خوابم !!

هر صبح با ترنم رویات بیدار میشم

جایگاه همیشگی تو قلب منه !!

می‌خوام بگم

حاضرم قشنگترین لحظه‌هام رو با سخت ترین دقایقت عوض کنم ..

لحظه ای که تو رو می بینم بهترین لحظه زندگیمه !!

می‌خوام بگم

در حد پرستش دوستت دارم ….!

نازنین بی تو ولی تنهایم

من به دنبال تو می گردم باز

هیچ کس نیست که ما را به سفرهای نگاهی ببرد

      که در او مژده سبزی باشد

               و شفای نفسی


شهر از یار پر است

     نازنین، بی تو ولی تنهایم

در انتظارت

قلبم رو از اسم تو پر میکنم

           بغض هام رو هم میدم به ابرها

                               وقتی که بارون بباره آواز قلبم شنیدنیه .....

یک ذره

دلم برای تمام خوبی هایت

برای یک لحظه نگاه معصومانه ات

برای صحبت یکرنگی دلت

یک ذره شده

فرشته مهربان

آرزویم شده، یک لحظه دیدارت

چشمانت...

چشمانت آخرین قایق‌هایی است که عزم سفر دارند

آیا جایی هست؟

که من از پرسه زدن در ایستگا‌ه‌های جنون خسته‌ام

و به جایی نرسیدم

چشمانت آخرین فرصت‌های از دست رفته‌اند

با چه کسی خواهند گریخت

 و من... به گریز می‌اندیشم...

چشمانت آخرین چیزی است که از گنجشکان جنوب مانده

چشمانت آخرین چیزی است که از ستارگان آسمان به جا مانده

آخرین چیزی است که از گیاهان دریا مانده ‌است

آخرین چیزی است که از کشتزار‌های تنباکو

آخرین چیزی است که از اشک‌های بابونه باقی است

چشمانت آخرین بادهای موسمی ِ وزیده است

و آخرین کارناوال ‌آتش‌بازی است...

 "نزار قربانی"