خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

آموخته ام

من خواندن از خواب تو اموخته ام به راه

گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه

...

rose

حضور دوست...


مرا چه به فلسفه !؟

من هنوز

در منطق چشمان تو مانده ام

به یادت از تپش قلب، نفس هایم چه سخت برمی آید

هنوز از دلتنگی ات

در تاریکی شب

چشمه چشمانم را رها می کنم تا ...

شاید دعای دلم را بشنوی

شاید خدا دعایمان را بشنود

خواب شب های من بی قراری توست

بی خوابی سحرگاهم

بوی بدرود حیات می دهد

کاش می شد احساس را قاب گرفت

گذاشت لب طاقچه خانه دوست

تا باور کنی

...

حقوق بشر

تمام اصل های حقوق بشر را خواندم وجای یک اصل را خالی یافتم

واصل دیگری را به آن افزودم

اصل سی و یکم : هرانسانی حق دارد هر کسی را که می خواهد دوست داشته باشد.


پابلو نرودا

آهنگ نوشت

...

تو خواستی که قلبم پریشون بمونه

واست گریه من دیگه بی امونه

دل از درد عشقت یه دریای خونه

...

من ار سبز سبزم

ولی خسته خسته

من از شهر عشقم

ولی دل شکسته

می گفتم یه ابری یه همرنگ بارون

یه بارون رحمت واسه سبزه زارون

...

معین/ چگونه (آلبوم صبحت بخیر)/ سال 1367 (دانلود)

____________

اعتراف: این پست بی غرض از شعر و پیام این آهنگ... اما هرگاه، هرچی این آهنگ را می شنوم بی اختیار خیس اشک میشم مخصوصا دو قسمت بالا...

* آهنگ های معین معمولا همه مناسبتی و زمینه ای داشته که استثناییشون کرده؛ آهنگ ها یکیش بعد از ازدواجش، یکی برای دخترش پریچهر و... آلبوم هاش شاید به نوعی سرگذشتی از غوغای درونش باشه، این که در 38 سالگی ازدواج کرده، شاید نشانه ای از عشقی کهن باشه که تا سال ها بعد از خروج از ایران هم ... نوای عشق حقیقی می باره از موزیک و صداش...

لحظه دل بستن...


لحظه شیرینی که به تو دل بستم


از تو پرسیدم من

تو منی یا من تو؟

و تو گفتی هردو...

من به تو پیوستم

گفتم ای کاش پناهت باشم

همه جا و همه وقت

دست تو در دستم

تکیه گاهت باشم

و تو گفتی هستم

تا نفس هست کنارت هستم....

آه از دمی که تنها...

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد


امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد

خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد

از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد

رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد

پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد


حزین لاهیجی

هوای پاییزی

سلام مهربان

حالت خوب است

می دانم سخت مشغول و اندکی پر اضطرابی

پنجره را بگشا و دمی از هوای آرام پاییز نفس برگیر

من هر صبح پنجره را به رو به محبت تو می گشایم

از صدای پر پرندگان ترنم محبت تو به گوش می رسد

صدای قلبت از چک چک قطره های آب،

به همان زلالی

به همان پاکی

به خانه دلم سرک می کشد

آسمان شب ها از رویای تو مهتابیست

لحظه ها به یاد تو گذشتنیست

و زنده ماندن هم

برایت آرزوی سلامتی دارم

برای خودم آرزوی تو را دارم

یک دم بودنت

یک لحظه دیدنت

یک دم دلگرمی حیات گرفتن از پاکی نگاه آسمانی ات

راستی، قلبم...

ساده...

چه ساده است

ساده کردن یک احساس

برای هرکه نمی داند

احساس درون تو و من چیست

چه ساده است

تعریف یک زندگی

در چهارچوبی خالی از احساس

و سپردن بادبان زندگی به دست باد ناموزون تقدیر

چه ساده فروکاسته می شود به توصیف یک خاطره

چه ساده دل ها می پژمرد

و سهم ... از زندگی

از انتظار

از آرزو

از دعا

از تو

اشک،

        اندوه،

               حسرت

                          و بغض

بی امان

...

هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند


جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت

جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند


به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی

شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند


...