من شبح دوره گرد آرزوهای محالم
من چله نشین زمزم جاری مهر تو ام
تویی که تار و پود دلم، ریشه هایش نام توست
نگاه تو به من جرأت عاشق ماندن می دهد
نگاهم کن ، نگاه تو خوب است
نگاه تو می بردم تا خواب آرام کودکی هایم
نگاه تو می بردم تا شیرینی اوّلین لحظه ی دیدار
...
فرشته هایی هستند روی زمین
دل هاشون به وسعت دریاست
بی کران
لبالب از غم اند اما هیچ کس بر لب ساحل تنهاییشون جز موج هایی نمی بینه که آرام بر دل شن ها فرو می نشینند. دلشون اوقدر وسیعه که قلب هایی را از ابر محبتشون سیراب می کنند و از چشم انداز آبی و بیکران صداقتشون روح پرواز می کنه تا ملکوت.
از دور مثل سایر دریاها، اما وقتی از نزدیک مشتی از احساسشون را برمی گیری، به پاکی اش پی می بری...
می خوای یک عمر کنار ساحلش دراز بکشی و محو بشی توی آرامشش
...
و من در آن انبوه غم، نمی دانستم که معنی آن چیست. امیدوارم که حضرت حافظ این بار تیر غیب به خطا نزده باشد و راه آینده را به روشنی دیده باشد...
راستی یادم آمد...
اون روز، توی ماشین که گفتی از کجا مطمئنی که می توانیم روزی با هم باشیم و من فال حافظ را شاهد گرفتم از غیب...
پنجره را باز کنیم
بگذاریم نسیمی بوزد
یاد باد آن که سر کوی تو ام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود
دل چو از پیر خرد نقل معانی می کرد
عشق می گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
...
_______________
پی نوشت1: برای دیدن عکس با ابعاد بزرگتر بر روی آن کلیک کنید
دیر نوشت: به تقریبی در پاسخ یاد باد بود.
ای بهار انتظارم
من زمین بی بهارم
شوره زار انتظارم
چهره ی شکسته دارم
روح و جسم خسته دارم
به در ویرانه دل
بغض قفل بسته دارم
عشق من
منو صدا کن
منو از خودم رها کن
...
همه قراردادها را روی کاغذ بی جان نمی نویسند ،
بعضی از قراردادها و عهدها را روی قلب می نویسند ...
حواسمان به این عهدهای غیر کاغذی، بیشتر باشد
شکستنشان
یک آدم را می شکند . . .