خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

لحظه های سکوت

صدای اذان که می آید، مژده ی دمیدن صبحی دیگر است، آمیخته با نوای حزن و سکوت.



شده است در همین سردترین لحظه ها، گرمای خواب صبح را با یک رویای روشن، یک بیداری آرام، حس لطیف خنکا، بدرقه کنید...؟


ساز عشق


بنال ای ساز عشق

که دلم بسیار گرفته است.

دلتنگم دلتنگ برای دلبرده ام

و صدای جیرجیرکها غم تنهایی ام را صد چندان می کنند.


اینجا از دوست خبری نیست...
روزگاری بی صدای عشق نفس هایم را می شمردم
امروز با عشق هم نفس ام در دیاری که نفس ها تکرار سنگین و امتداد بلند دارد

صبح ها



صبح ها

وقتی آفتاب در می آید

متولد بشویم

روی احساس فضا

رنگ

صدا

پنجره

گل

نم بزنیم...