صدای اذان که می آید، مژده ی دمیدن صبحی دیگر است، آمیخته با نوای حزن و سکوت.
شده است در همین سردترین لحظه ها، گرمای خواب صبح را با یک رویای روشن، یک بیداری آرام، حس لطیف خنکا، بدرقه کنید...؟
بنال ای ساز عشق
که دلم بسیار گرفته است.
دلتنگم دلتنگ برای دلبرده ام
و صدای جیرجیرکها غم تنهایی ام را صد چندان می کنند.