امشب
درِ یک خواب عجیب
رو به سمت کلمات
باز خواهد شد
باد چیزی خواهد گفت
سیب خواهد افتاد
روی اوصاف زمین خواهد غلتید
تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت
سقف یک وهم فرو خواهد ریخت
چشم
هوش محزون نباتی را خواهد دید
پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید
راز، سر خواهد رفت
ریشه ی زهد زمان خواهد رسید
سر راه ظلمات
لبه ی صحبت آب
برق خواهد زد
باطن آینه خواهد فهمید
امشب
ساقه ی معنی را
وزش دوست تکان خواهد داد
بهت پرپر خواهد شد
ته شب، یک حشره
قسمت خرم تنهایی را
تجربه خواهد کرد
داخل واژه ی صبح
صبح خواهد شد
___________________________
سهراب سپهری / هشت کتاب / ما هیچ، ما نگاه
هرچه بگویند تقدیر و قسمت و سرنوشت، برای دلخوشی است اما باز فرقی نمی کنه، یک آدم اون وسط...
ولی فقط عاشقانه بهت لبخند میزنه ...
تو را می خوانم از سرزمین دور
از آن سوی آفتاب مهربانی
که به سخاوت دل ها که به پاکی گلهای همیشه بهار روح تازه در من بدمی
تو را می خوانم از سرزمین یاس ها
از آن سوی ابرهای همیشه پنهان
تا با صداقت آسمان نیلگون و به نجابت لحظه های پاک
مهربانی و عشق را در دلم رنگ دیگر بخشی
تو را می خوانم
تا ابدیت عشق، دوستی...