خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

تا انتها حضور

امشب

درِ یک خواب عجیب

رو به سمت کلمات

باز خواهد شد


باد چیزی خواهد گفت

سیب خواهد افتاد

روی اوصاف زمین خواهد غلتید

تا حضور وطن غایب شب خواهد رفت


سقف یک وهم فرو خواهد ریخت

چشم

هوش محزون نباتی را خواهد دید


پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید

راز، سر خواهد رفت


ریشه ی زهد زمان خواهد رسید

سر راه ظلمات

لبه ی صحبت آب

برق خواهد زد

باطن آینه خواهد فهمید


امشب

ساقه ی معنی را

وزش دوست تکان خواهد داد

بهت پرپر خواهد شد

ته شب، یک حشره

قسمت خرم تنهایی را

تجربه خواهد کرد


داخل واژه ی صبح

صبح خواهد شد



___________________________

سهراب سپهری / هشت کتاب / ما هیچ، ما نگاه

رشته ی عشق


هرچه بگویند تقدیر و قسمت و سرنوشت، برای دلخوشی است اما باز فرقی نمی کنه، یک آدم اون وسط...

ولی فقط عاشقانه بهت لبخند میزنه ...

خیال


چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است

                                                        شرم دارم که شکایت کنم از تنهایی...

تو را می خوانم

تو را می خوانم از سرزمین دور



از آن سوی آفتاب مهربانی



که به سخاوت دل ها که به پاکی گلهای همیشه بهار روح تازه در من بدمی



تو را می خوانم از سرزمین یاس ها



از آن سوی ابرهای همیشه پنهان



تا با صداقت آسمان نیلگون و به نجابت لحظه های پاک

مهربانی و عشق را در دلم رنگ دیگر بخشی



تو را می خوانم

تا ابدیت عشق، دوستی...

طلوع...



مهرت آیینه ایست که هر صبح فروغ زندگی را بر چشمانم می نشاند...