خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

اشک خدا...

صدف سینه من عمری

گهر عشق تو پروردست
کس نداند که درین خانه
طفل با دایه چه ها کردست
...
باز امشب دل بارانی است
از آسمان سیل بلا ریزد
 بر من و عشق غم آویزم
اشک از چشم خدا ریزد
من و اینهمه آتش هستی سوز
 تا جهان باقی و جان باقی است
بی تو در گوشه تنهایی

بزم دل باقی و غم ساقی است

شرح داغ دل پروانه


شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرق خون بود نمی مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه ی شیرین و بخوابش کردم...

بال و پر دل


گفت که با بال و پری، من پر و بالت ندهم

در طلب بخشش او، بی پر و پرکنده شدم...

دلم برای کسی تنگ است...


دلم برای کسی تنگ است که

چشمانم ، چشمانش را می طلبد

که آیینه دلش به رنگ خداست

که سرنوشتش چون من است

که دلش همانند دل من است

که تنهاییش تنهایی من است

که دوست نام اوست

که دوستیش بی همتا است

که دل تنگ دل تنگیهایم است

که دلم را برده است

به دریای غم سپرده است

...

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت


سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت


تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت


سوز دل بین که ز بس آتش اشکم، دل شمع

دوش بر من ز سر مهر، چو پروانه بسوخت


آشنایی نه غریب است که دلسوز من است

چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت


خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد

خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت


چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست

همچو لاله جگرم بی می و میخانه بسوخت


ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم

خرقه از سر به در آورد و به شکرانه بسوخت


ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی

که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت


________________________________

پی نوشت: برداشت در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

Every night in my dreams...

شب ها که رویای زیبای دوست را می بینم و سحر که از خواب برمی خیزم و همه اش نقش غم میشه

این آهنگ، اگرچه تکراری، شرحی نزدیک بر این احوال است



Every night, in my dreams

I see you

I feel you

That is how I know you

...go on


far across the distance

and space is between us

you have come to show you

...go on


near, far

whereever you are

I believe that's the heart does

...go on


Love can touch just one time

and last for a lifetime

and if one let go to

...will go

در این سرما...


عشق بر همه جا بنشسته

صدای پای آب...

...

باغ ما در طرف سایه دانایی بود.
باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه،
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آینه بود.
باغ ما شاید ، قوسی از دایره سبز سعادت بود
میوه کال خدا را آن روز ، می جویدم در خواب
آب بی فلسفه می خوردم
توت بی دانش می چیدم
تا اناری ترکی برمیداشت، دست، فواره خواهش می شد
تا چلویی می خواند، سینه از ذوق شنیدن می سوخت
گاه تنهایی، صورتش را به پس پنجره می چسبانید
شوق می آمد، دست در گردن حس می انداخت
فکر ،بازی می کرد
زندگی چیزی بود ، مثل یک بارش عید، یک چنار پر سار
زندگی در آن وقت ، صفی از نور و عروسک بود
یک بغل آزادی بود
زندگی در آن وقت ، حوض موسیقی بود

...

______________

پی نوشت: در ادامه مطلب:


ادامه مطلب ...

احساس سحر



روی ستگفرش سکوت شب

تنها یک نقش نشسته...

دیوانگی



ای جان جان...