خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

سحرگاهان


صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت


گل بخندید که از راست نرنجیم ولی

هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت


گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل

ای بسا در که به نوک مژه‌ات باید سفت


تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد

هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت


در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا

زلف سنبل به نسیم سحری می‌آشفت


گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو

گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت


سخن عشق نه آن است که آید به زبان

ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت


اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت

چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت

آشفتگی صبح

پسرک

بس که هر شب خواب های عجیب دیده، دیگر یقین کرده تا دیوانگی راهی نیست، گرچه پیش از این هم دیوانه ای دیگر بود. مجنون یک عشق، مدهوش یک دوست بی همتا...

بهار عشق



در این روزهای سرد که کم کم رو به گرمی می رود، نمی دانم شاید از آمدن بهار است؛ عشقت تازه در دلم جوانه زده، برگ های کهنه را کنار زده و سر برآورده و شکوفه ای لطیف از میانش سربرآورده که کم آغوشش را رو به آسمان قلبم می گشاید ...

از دلم طلب باران می کند...

چون تو را...


تکه تکه می شود قلب از نگاه ناب تو

ذره ذره خشک شد چشمم به عکس قاب تو

...

نمی دانم از کجا بر دل تنها نشستی، اما هرچه هستی، از هرکجا هستی، کسی چون تو نیست

تو پایان هر جستجوی منی...

تو شهر این غریبه ها


دلم گرفت از آسمون، هم از زمین هم از زمون


تو زندگیم چقدر غمه، دلم گرفته از همه...


______________________________

شعر: لیلا کسری / آهنگ: محمد حیدری / معین / دلم گرفت (لینک1) (لینک 2)


پی نوشت:صدای ویالون زیبایی هم داره

تهی



تهیِِ ِ تهیِ ِ تهی

این است حکایت روزهای زندگی در تبعید، برای یک محکوم ابدی، هیچ احساس و انگیزه ای نیست که فردا شدن، به جز زندگی نباتی حاصلی داشته باشه

وقتی خواب یا کابوس است یا رویای عشق و شکستنش...، حاصلش افزون شدن غم بیداریست و بغض و اندوهی که دست به گریبان دل است...

زندگی جامه هیچ بر تن و غبار پوچی بر چهره دارد...

دوستی می گفت "سِگ بهتر از ما زندگی می کند" نمی دانم، شاید بسیاری احشام زندگی بهتری دارند چون بر شیوه سرشت خدادادیشان زندگی می کنند، حتی جانوران و حشرات و انگل ها و ... تشبیه زندگی به زندگی انگلی هم شاید توهین به طراوت زندگی یک انگل باشد، فقر واژه ها اینجا آشکار می گردد...

از تهی سرشار...

گل از شوق تو می روید به باغ


کوچه ها سیراب از باران برگ زرد و سرخ

                       کوچه های خشک عشقم تشنه ی سیراب تو...

فال امروز



...که سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم