-
برگی از ایام
سهشنبه 13 آبان 1393 15:20
خیلی وقته می خوام بنویسم از لحظه های زندگی، بعضی وقت ها همین طور کلمات دارن توی ذهنم رژه میرن اما اینترنتی در دسترس نیست که بنویسم یا مثلا در حال رانندگی ام یا به خواب رفتن و فرصت نوشتن نیست، یا فرداش دیگه کلمات پرکشیدن؛ خوب بود اگر افکار خودشون نوشته هم می شدند، اینجا شاید یک مثنوی بلند بالا می شد از افکار درهم و...
-
نگاه باران
شنبه 10 آبان 1393 07:01
با اولین قطره های باران سحر بود، با صدای چک چک آب روی کولر از خواب بیدار شدم، ساعت 3:15 صبح بود و هوا سرد دلم نیامد گرمای خواب را رها کنم؛ اوقات به فکر گره خورده در خواب و بیداری سپری شد. آنقدر باران بارید تا دل باغچه سیراب شد، انگشتان سرو رنگ تازه گرفت، اشک در گلبرگ های گل رز حلقه شد. رز باغچه هنوز عاشق است، هنوز...
-
عقل مست...
سهشنبه 6 آبان 1393 20:58
آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم و آنک سوگند من و توبهام اشکست کجاست و آنک جانها به سحر نعره زنانند از او و آنک ما را غمش از جای ببردهست کجاست جان جانست وگر جای ندارد چه عجب این که جا میطلبد در تن ما هست کجاست غمزه چشم بهانهست و زان سو...
-
باران بود، خیال بود و یک دشت بی انتها...
شنبه 3 آبان 1393 23:47
و ندانست کجای قصه بود در مرز حقیقت و مجاز، میان ازدحام روزهای بی رنگ و پرشتاب، از آفتاب سایه اش مانده بود سهم پنجره، و از آسمان و نگاهش قطره های باران بود که روی دشت خیالش تا بی کران به مه می گرایید، در گرماگرم لحظه هایی که خواب و هوشیاری در هم آمیخته بود، غروب دلتنگی اش را روی دامن چین خورده ابرها نشاند، باغ در سکوت...
-
غباری در بیابانی
سهشنبه 22 مهر 1393 22:15
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی کی ام من ؟ آرزو...
-
خلوت پاییزی ...
جمعه 18 مهر 1393 07:53
خلوتی چنینم آرزوست... عکس ها: نشنال جئوگرافیک
-
شبی روشن
چهارشنبه 16 مهر 1393 04:57
الان که می نویسم اتوبوس برای نماز صبح ایستاد، ایندفعه نصف یا شاید کمی بیشتر از نصف مسافرها پیاده شدند شاید دلیلش دلچسب بودن هوای سحرگاه کویر هست. راننده این بار از دسته راننده های پا به گاز هست. تا اینجا عجالتا همه ماشین ها را درو کرده و سبقت گرفته... صندلی تکی این حسن را داره که احتمال افتادن کنار یک آدم خر و پفی! یا...
-
روزنوشت
یکشنبه 13 مهر 1393 17:40
- چند وقت پیش بود توی کارگاه یکی از دوستان بود، صدای آهنگ بلند بود و این گونه است که انسان ها حداقل تلاش می کنند مشکلات کار را اندکی فراموش کنند... بار اول یادم رفت و دیروز که باز شنیدم، امروز از اینجا دانلود کردم... آهنگ ها مرهمی است بر پریشانی های خاطر و روح... - هنوز نمی دانم حقیقت خواب و رویا چه می تواند باشد....
-
غروب پاییز
پنجشنبه 10 مهر 1393 18:16
صدای اذان که می پیچد در سرسرای آسمان غروب، خستگی ها هجوم می آورند و به گوشه ای از دل می خزند. نمی دانم چرا غروب های پنجشنبه از همه روز غمناک تر است، دلم می خواهد گوشه ای دراز بکشم چشمانم را ببندم و باز کنم و آخر دنیا باشد، افسوس که نیست... دست نیاز دل سوی دیوان حافظ می برم و این شعر می آید: به غیر از آن که بشد دین و...
-
یک خودرو
شنبه 5 مهر 1393 21:04
فکر کنم اولین بار توی یکی از فیلم های ماموریت غیرممکن بود یا شاید هم یک فیلم دیگه، فرقی نداره؛ مشکی بود و پرشتاب و جذاب؛ اسمش هم باوقار و جذاب بود مثل کمپانی سازنده اش که محبوبیت بالایی داره اما نفوذ زیادی در بازار ایران نداره... Honda Civic در مدل HF، با این که موتور 1.8 لیتر قدرتمندی داره، مصرف شهریش، 7.5 لیتر در صد...
-
و مسافر گفت...
جمعه 4 مهر 1393 19:55
خسته ام از این اندوه روز و شب؛ خسته ام از این کوچ بی پایان، از رنگ غروب و دلمردگی پاییز، از سکوت آسمان، غیبت ابر و باران، از این زمین خشکیده، از این خاک بی نفس، این کتاب های تنها، صداهای بی پایان، خواب های اشک آمیز، از فریب زندگی، از دل بی سامان... خسته ام از این خستگی های بی امان...
-
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد ...
چهارشنبه 2 مهر 1393 21:32
آسمان شاید رنگ دیگری داشت. قدم های رنگ رنگ پاییز در افسون سکوت ابر گم شد؛ شاید همین نزدیک بود، طلوع ستاره ای بر دامن مهر... گلبرگ دلش همیشه شاد و با طراوت باد؛
-
زندگی ...
سهشنبه 1 مهر 1393 00:08
و اما سهم تو از این حیات محتوم ای قصه هنوز نانوشته. ای کاغذ سپید فصل های کودکی فصل های عاشقانه فصل های شاد و -شاید- فصل های اندوه بار اوج های پرهیجان فرودهای ناگهانی گره های سخت با -شاید- گشایشی و پایانی است - شاید خوش، شاید تلخ - که هیچ دانای کلی آن را نمی داند و سهم تو از ابهام روزهای نیامده ای معصومیت محض تمام...
-
غرق تمنا...
جمعه 28 شهریور 1393 22:07
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم از گل شنیدم...
-
تا دل شب ...
دوشنبه 24 شهریور 1393 00:27
همینطور که دراز کشیده ام هجوم افکار گوناگون خواب را به بیداری مبدل می کند تبلت را برمیدارم. مثل هیمشه هجوم پوچ هیاهوی زندگی است. اول یادم به خبر امروز می افتد، "هر 40 ثانیه یک نفر در جهان به زندگی خود پایان می دهد" و این سوال در ذهنم برمی آید که چرا نشدم جزئی از آن آمار ناتمام و ماندم میان غبار... از منزل...
-
آهنگ نوشت
جمعه 21 شهریور 1393 22:46
امشب فیلمی درباره ناصرالدین شاه را در برنامه آپارات دیدم. آهنگ پایانی زیبا بود ... دامنکشان ، ساقی میخواران از کنـار یاران مست و گیسوافشان ، میگریزد درجـام می ، از شــــرنـگ دوری و زغم محجوری چون شرابی جوشان ، می بریزد .................... دارم قلبی لرزان ، زغمش دیده شد نگران دامنکشان ، ساقی میخواران از کنـار...
-
The Fault in Our Stars
جمعه 21 شهریور 1393 20:06
فیلم داستان لحظه های کوتاه و پرشتاب زندگی است که با عشق تجلی بی نهایت می یابد. There are infinite numbers between zero and one There is a bigger infinite set of numbers between two and zero or between zero and a million Some infinities are simply bigger than other infinities I don't want more number than I am likely...
-
کعبه ی مقصود
پنجشنبه 13 شهریور 1393 00:05
امروز در راه، این صحنه ی غروب وادارم کرد به ایستادن و عکس گرفتن و فکر کردن بیش از پیش؛ جاده کمابیش خلوت بود و به تنهایی دل می پیوست... تازگی ها دوستی از راه دور آمده بود، از آن سوی مرز سرزمینی و به مناسبت آمدنش بهانه ای شد تا عده ای از دوستان گرد هم آیند. از در که آمد، دیدم و گفت همه پیرتر شده اند و تو جوان تر! جدی تر...
-
گفت و گو ...
جمعه 7 شهریور 1393 11:02
گل گفت: - تو به خاطر خودت گل را دوست می داری. این دوست داشتن خویش است نه دوست داشتن گل بلبل گفت: - چه کنم؟ گل گفت: - مرا دوست بدار بلبل آواز خواند. گل گفت: - برای من می خوانی یا برای گل؟ بلبل گفت: - برای تو گل گفت: - طوری بخوان که من بشنوم. نه گل بلبل چشم بست. و در دل خواند، نام گل را. و در فکر دید، شمایل گل را......
-
رویاهای ناتمام
دوشنبه 3 شهریور 1393 19:54
خواب دیدم توی کوچه پس کوچه های اطراف میدان امام، نمی دانم مسافر بودم یا رهگذر، مثل همیشه تنگنا بود و مشکلات و تکافو، تازه به فکر رفتم چرا همیشه در رویاها تنها هستم، کسی همراه نیست، خانواده همسفر نیست!؟ دوست، غریبانه، معمولا کسی را به کس التفات نیست، خیل مشکلات همراه است... این عکس را دیدم امروز دلم هوای کوهستان و جنگل...
-
روزها
جمعه 31 مرداد 1393 15:43
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود از هر کرانه تیر دعا کردهام روان باشد کز آن میانه یکی کارگر شود ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود...
-
روزنوشت
سهشنبه 28 مرداد 1393 20:15
شب از نیمه گذشته بود و ترمینال خلوت بود. شارژر را که به برق زدم، پرسید اینجا تا صبح باز است؟ گفتم چون تا صبح مسافرها می آیند، آری احتمالا؛ باز انگار قانع نشد، سوالش را تکرار کرد و بی اما و اگر گفتم آری؛ جوانک نشسته بود روی زمین و موبایلش به شارژ وصل بود؛ بغ کرده بود چسبیده بود به زمین و انگار این حالت از درون به چهره...
-
باز باران، باز دل ...
جمعه 24 مرداد 1393 23:20
-
چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی...
جمعه 24 مرداد 1393 02:23
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت که محب صادق آنست که پاکباز باشد به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم به کدام دوست گویم...
-
دست غیب ...
دوشنبه 20 مرداد 1393 23:52
دقیقا همان هواپیمایی که روز یکشنبه سقوط کرد را روز پنجشنبه سوار بودم، با همان خلبان و قرار بود باز هم روز دوشنبه سوار باشم. اما باز دست خلقت بر راه خویش عمل کرد و این حادثه هم از کنار گوش گذشت و باز ثابت شد آنهایی که می خواهند نمانند، تا انتها می مانند و آن ها که مشتاق ماندند، زودتر می روند. یکی گفت عمرت به دنیا بوده،...
-
غروب ساحل دریا ...
شنبه 18 مرداد 1393 00:20
همان موقع رسیدن بود از بالا پرنده های سپیدی دیدم بال گشوده بودند و روی یک مزرعه ی برنج خالی شبیه دریاچه، پرواز می کردند. برای اولین بار پرواز را از این زاویه می دیدم، زیبا بود و خاطره انگیز ... دیشب، باز رویای روشنی دیدم، به رنگ آبی، به وسعت زندگی، به جاودانگی حیات بشر ... دریا، با همه هیاهوی اطرافش، همان نوای تنهایی...
-
دمی با حافظ ...
پنجشنبه 16 مرداد 1393 06:48
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع روز و شب خوابم نمیآید به چشم غم پرست بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست...
-
رویای یک ظهر تابستانی
شنبه 11 مرداد 1393 00:25
گفت دلم تنگ شده برای یک جرعه نگاه، یک کاسه لبخند، یک لحظه دلخوشی، یک قدم همدلی گفت دلم گرفته برای باد سرد پاییز، برای یک چشه جوشان، یک رود پرخروش و دید فاصله ها به سرخی می نشینند...
-
مسیر روشن شب
دوشنبه 6 مرداد 1393 03:05
شب های رمضان، مخصوصا این آخرین شب، مجال روشنی جستن است از سکوت و خلوت. خواب را حوالت کردم به روز عید. امشب آسمان را غبار گرفته و مهتاب بی صدا رخت کوچ بربسته؛ شبی دیگر باید به قول حافظ از "داس مه نو" و "کشته ی خویش" نوشت و افسوس که "خفتن و دمیدن خورشید" و باز دل بستن به همان "سابقه ی...
-
حکمت باران ...
پنجشنبه 2 مرداد 1393 05:06
سه سخن از چارلی چاپلین به مناسبت 125مین سالگرد تولدش (با تاخیر) Nothing is permanent in this world, not even our Troubles I like walking in the rain, because nobody can see my tears The most wasted day in life is the day in which we have not laughed