-
دفتر شعر ...
سهشنبه 19 فروردین 1393 21:47
... روز چون گل می شکوفد بر فراز کوه عصر پرپر می شود این نوشکفته در سکوت دشت روزها این گونه پرپر گشت لحظه های بی شکیب عمر چون پرستوهای بی آرام در پرواز رهروان را چشمِ حسرت، باز... اینک اینجا شعر و ساز و باده آماده است من که جام هستی ام از اشک لبریز است می پرسم: در پناه باده باید رنج دوران را ز خاطر برد؟ با فریب شعر...
-
هرچند به روزگار در می نگرم ...
جمعه 15 فروردین 1393 20:11
آلبوم مشترک همایون شجریان و تهومرس (طهومرث؟) پورناظری به نام "نه فرشته ام نه شیطان"؛ در برگ های آلبوم صفحه ای است با این سخن به خط همایون شجریان: "از هر طرف که در خود می نگرم تو آغاز می شوی" با سروده هایی از مولانا جلال الدین، سیمین بهبهانی ، محمدرضا شفیعی کدکنی، حسین منزوی ... لینک 1 (با رعایت...
-
یک روز ...
چهارشنبه 13 فروردین 1393 23:41
گل بود و آسمان و باران و ...
-
The Secret life of Walter Mitty
یکشنبه 10 فروردین 1393 17:03
When you think about, wish, dream that... Y When you take a real step toward... Y When every moment takes a decade to come, lasts as a glimps, and stays forever... Y To see the world, Things dangerous to come to To see behind walls, to draw closer to find each other, and to feel That's the purpose of LIFE
-
طلوع مه آلود ...
جمعه 8 فروردین 1393 14:33
-
زندگی ...
چهارشنبه 6 فروردین 1393 19:23
برگ، قصه ای داشت از زمین، زندگی، صبح دل انگیز بهار، فرصت کوچک عشق... زندگی شاید، لبخند حیات است به چشمِ تر صبح زندگی شاید، رویای مه آلود یک آشنا در افق های خیال زندگی شاید، سایه ی روشن یک ابر بهار زیر مهتاب تمام زندگی شاید، جام حیران حیات است، میان تن خاک زندگی شاید... هیچ... ...
-
دیده بر خاک ...
دوشنبه 4 فروردین 1393 20:12
-
تکرار "با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم..."
شنبه 2 فروردین 1393 13:01
-
نوبهار است...
پنجشنبه 29 اسفند 1392 23:57
تازه تمام شد، برچیدن آخرین غبارها از روی لوازم اتاق، نیمی از خانه روبی اتاقم سال قبل بود و نیمی امسال، فرصت تنگ بود و به جای دو سال گذشته هم خانه روبی کردم... امروز عصر گل های باغچه را نشاندم، چشم در راه باران بودم اما نمی دانم باران در کدامین دشت راه گم کرده بود و آن ابر بی تاب منتظر ندایی، نگاهی بود ... و امشب برای...
-
هر شبنمی در این ره...
چهارشنبه 28 اسفند 1392 01:24
زمزمه ای بود از طلوع یک خورشید، درخشش یک مهتاب بی پناه و هوای یک عید با پیراهنی آکنده از عطر آشنایی گل ها ... زمزمه ی یک باغچه بود و گل های بی تاب و تشنه، حکایت دلتنگی باد صبا و دل نازک و نگاه خیس آسمان ... امشب این فال آمد، هم شعر زیبایی است و هم آکنده از عناصر ادبی و خیال شاعرانه ی حافظ... جان بی جمال جانان میل جهان...
-
آهنگ
شنبه 24 اسفند 1392 23:39
به بهانه دو آهنگ می نویسم، اولی را از تبلیغات کنسرت های شبکه های مـاهـواره شنیدم و دومی را از این وبلاگ دیدم... آهنگ 1 آهنگ 2
-
یادداشت یک غروب ...
جمعه 23 اسفند 1392 18:40
بوی نم در فضا پیچیده، بوی خاک و چوب نم کشیده، آفتاب رو به غروب است و از پنجره ی اتاق رنگ آبی کم جان آسمان پیدا می شود. نه حس بیداری و دلتنگی است، نه هوس خواب پریشان. نمی دانم فلسفه ی خواب، مخصوصا نیمروزی چیست که با حال زندگیم سازگار نیست؛ خواب مثل سر ریزی است از افکار پریشان که معلوم نیست کجا تجمع کرده اند و به یکباره...
-
از تبار باران ...
دوشنبه 19 اسفند 1392 23:45
به یاد دوستی به رنگ باران، دوش میهمان خاطر آسمان بود و صبح گاه قدم هایش بر دل زمین جاری شد؛ و این گونه نرم نرمک صدای پای بهار آمد ...
-
دفتر زندگی
پنجشنبه 15 اسفند 1392 18:20
- بعد از یک هفته شلوغ، پر از کارهای پر دردسر، روز آخر هفته به چندکلاس پایان گرفت، امروز خواب سخت چشمانم را می ربود، شب ها تکاپوی گریز است از خواب، حس خوبی نیست در خواب، خواب های بی سر و ته، پردغدغه گاهی از بیداری هم خستگی آورتر، بیداری سحر، تماشای سپیده صبح و طلوع غنیمتی است... - خیلی وقته می خوام کوه برم اما کسی نیست...
-
به رنگ خاطرات...
شنبه 10 اسفند 1392 23:18
به همین سادگی، بعضی اسم ها، بعضی اتفاقات، بعضی مکان ها، بعضی حس ها میشن یه دنیا خاطره، می برن از میان جمع یا از تنهایی به دنیایی از خاطره ها با یه جور حس دلتنگی خاص، پیچیده، انگار دلت می خواد اون لحظه ها باز برگرده و با تمام وجود لمس و احساسشون کنی، گویی خوب ازشون استفاده نکردی، قدرشون را ندونستی، هنوز تشنه ی حضور و...
-
کرانه ی خاطر ...
جمعه 9 اسفند 1392 21:37
شب پیش میرود آرام و بیصدا من با تو در کرانهی یادی که زنده است دیدار میکنم شب پیش میرود چشمت کنار پنجرهام پلک میزند چون کاسهای بلور یک لحظه از حضور تو لبریز میشوم از دستهای خالی من شعر میچکد _____________________ سید حسن حسینی
-
هنر
جمعه 9 اسفند 1392 01:09
"... کی بود که چوانگ تسه را می خواندم: «درختی صد ساله را بینگار. از آن شاخه ای می برند. با تکه ای از این شاخه، ظرف مقدسی می سازند نگارین و قلم زده. باقی به گودالی می افتد و می پوسد. آنگاه می گویند ظرف زیباست و باقی زشت. و من می گویم هم ظرف نازیباست و هم پس مانده چوب، چرا که دیگر چوب طبیعی در میان نیست. بلکه...
-
من در میان جمع و دلم ...
یکشنبه 4 اسفند 1392 23:05
توی صف بودم که بلندگو این آهنگ را پخش کرد. سکوت کمی حاصل شد و زمزمه ها آغاز شد. بعضی ها روی به بی خیالی نهاده بودند اما نمی شد نشنید، طنین بلندی داشت و ضرب آهنگ پر هیاهویی و جملات و مصرع های که هرکدام داستانی داشت در دل، چه می شد کرد در آن هیاهو جز نگاهی به آسمان ...
-
از این روزها ...
شنبه 3 اسفند 1392 21:30
-
"یاد داشتم چون به درخت گل رسم..."
جمعه 2 اسفند 1392 11:47
باغچه پر از گل بود و بوته ها سر به آسمان ساییده، گل صد پر، به اندازه هزار پر به وسعت دو دست، گل های سپید و صورتی آراسته بود. در یادش بود که دوربین بیاورد و برای دوست تصویری از این زیبایی بفرستد، تا آمد قدمی بردارد، گل ها شروع کردند به پرپر شدن و پژمردن، دلش گرفت، هنوز مانده بود چند گل صورتی که بر شاخه ی بلند گل هنوز...
-
اندیشه ...
دوشنبه 28 بهمن 1392 00:33
خواستم از نقش مهتاب در آسمان بنویسم، از چراغ روشن شب ها و خنکای نور ساکن و کم وزنش، اما لطفی نیست این قصه را روایت کردن... چند روزی است که به این سخنرانی دکتر سروش می اندیشم. قبلا هم نوشته بودم اما شعری از سعدی (شاعر عشق های زمینی) می خواند و بسیار تامل و اندیشه در آن می جوید و چندبار می خواند برایم هنوز هم از این هنر...
-
سحرم دولت دیدار به بالین آمد ...
پنجشنبه 24 بهمن 1392 12:44
عین حقیقت بود، همچون آفتاب روشن بود و دلنشین، سرای کوچکی بود و خورشید رو به غروب. باور و آرامش موج می زد میان لحظه ها و پنجره ای وسیع رو به همهمه ی بی آزار یک شهر آشنا، یک آسمان، یک آرزو؛ خلوتی بود و آشنایی که سفره ی هنر برآراسته بود ؛ صحبت ها به لبخند گره می خورد و لبخندها محو نگاه می شد. تا آستانه ی باور سحر امتداد...
-
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت ...
یکشنبه 20 بهمن 1392 00:40
گفت، تو را چه از این بی حاصلی کویر حاصل است؛ کدامین بند بر پای توست که سال ها از پی سال قدم از قدم برنداشته ای، گرفتار و حقیر، لاجرم در بند ریشه های خار گرفتار یا در پای آفتاب داغ نزار و بی اختیار افتاده ای با من شو و چون من بر دامن نسیم برنشین، از فراز دشت و گلزارها بگذر، برآغوش گلبرگ ها ببار و بر دامن جویباران...
-
قرص مهتاب
پنجشنبه 17 بهمن 1392 23:28
آسمان را که نگریست، مهتاب نیم قرصی بود در گوشه ی یک حوض بنفش، پیش چلچراغی سرد و کم فروغ از ستارگان؛ حکایتی نیافت در خاطر از صورت نیمه پنهان ماه؛ سخن سرایان را تا کنون یا ذوق ماه تمام بوده یا "داس مه نو". خاطره های و گردش این روزها در دیدگانش ، زندگی این روزها، رویاهای تودرتوی این شب ها، شب هایی که گاه میان...
-
لحظه های سکوت
جمعه 11 بهمن 1392 06:08
صدای اذان که می آید، مژده ی دمیدن صبحی دیگر است، آمیخته با نوای حزن و سکوت. شده است در همین سردترین لحظه ها، گرمای خواب صبح را با یک رویای روشن، یک بیداری آرام، حس لطیف خنکا، بدرقه کنید...؟
-
نقل قول...
سهشنبه 8 بهمن 1392 23:25
آموخته ام هرگاه کسی یادم نکرد؛ من یادش کنم ، شاید او تنهاتر از من باشد ... ! گفت چگونه است روزگارت گفت، دیریست روزگار مرا نیست و از بودن خویش غافل اما این کلمات ، گرچه درشت گونه، لابلایش گاه کلامی است از حقیقت آنچه شاید لاجرم باید بگذرد...
-
مسافر
شنبه 5 بهمن 1392 18:30
هوا گرم بود امروز، اولین فرصت هست کنار دریای آرام جنوب یا به عبارت صحیح تر، در آنسوی آب ها تا بنویسم؛ از ازدحام غریب آدم ها، از صدای مبهم ورق خوردن روزها و از لحظه هایی و حتی آهنگ هایی یادآور دوست مثل این ... امروز پارک آبی، چه اندازه می شد دید که آزادی انسان ها، معنای عسیان و قانون جنگل ندارد. هرگوشه ای که نگرستم،...
-
ذکرش به خیر ...
چهارشنبه 2 بهمن 1392 00:22
امروز این بیت شعر توی ذهنم تداعی شد و بعد همینطور پرپر زد، اول مصراع دومش بود و بعد مصراع اول هم آمد، باقی شعر اما اساسا از یادم رفته بود... " مست است یار و یاد حریفان نمی کند / ذکرش به خیر، ساقی مسکین نواز من "، از همه ی بیت های این شعر، بیت قبلی اش هم سخن تامل برانگیزی داره: " گفتم به دلق زرق بپوشم...
-
بی کلام
یکشنبه 29 دی 1392 23:04
یک قطعه ی کوتاه ...
-
دمی با حافظ
جمعه 27 دی 1392 22:22
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم راحت جان طلبم و از پی جانان بروم گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب من به بوی سر آن زلف پریشان بروم دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم چون صبا با تن بیمار و دل بیطاقت به هواداری آن سرو خرامان بروم در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت با دل زخم کش و دیده...